نکتههای اخلاقی - عرفانی از زبان آیتالله فاطمی نیا | دست مادر که بالا میرود، بلاها از شما دور میشود | بداخلاق نشوید | نمازها چه شد؟ تو دل شکستی...
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۰۱۵۶۰۷
به گزارش همشهری آنلاین، آیتالله سیدعبدالله فاطمینیا سالها در مسیر توسعه اخلاقی جامعه تلاش کرد و سرانجام بامداد ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ به سوی معبود شتافت.
آنچه میخوانید، برگزیدهای از سخنان و توصیههای اخلاقی و عرفانی اوست.
بداخلاق شوید، عبادتتان ضایع است
من تعجب میکنم از بعضیها! یک خانم مومن ۲۰ بار به عمره رفته.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نمازها چه شد؟ تو دل شکستی...
فرد وارد بازار قیامت میشود. فکر میکند خبری است. تعجب میکند. خدایا! پس چه شد؟ نمازها، عمرهها؟ میگویند: تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید! ما درد دل میکنیم. جوان عزیز! اگر عروج میخواهی، میخواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی؟ برو درستش کن! دل مادر و پدر را شکستی؟ از خانه شروع کنید!
آبروی مردم را نبرید!
خدمت آیتالله بهاءالدینی رسیدم. گفتم: آقا! راز مقام و رتبه سیدالسکوت (که بزرگان پیش ایشان میرفتند) چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفتهاند آبروبردن را.
ببینید خدا چند گناه را نمیبخشد:
۱- عمدا نمازنخواندن
۲- به ناحق آدمکشتن
۳- عقوق والدین
۴- آبروبردن
این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمیشوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف میکرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه میگویی؟» میگفت: پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت: «آبروی کسی را نبر!»
امیرالمومنین به حارث همدانی میفرماید: اگر هر چه را میشنوی، بگویی، دروغگو هستی.
مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت میآید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع و حکم کند. اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است. یعنی مثل نماز نافله میماند که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی میدهند. این بنده خدا از آنها استفاده کرده است. قاضی باید اینها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان میدیدیم، صرف نمیکرد امام حسین در راهش شهید بشود.
شب بلند میشود نماز شب میخواند، صبح مینشیند غیبت میکند
هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میآیند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.
شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و ... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانهشان میآید. منتها ما چه میکنیم؟ این انوار را حفظ نمیکنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی (نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم، ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: «ایشان هر چه به دست میآورد نگه میداشت.» ولی ما انوار را ضایع میکنیم. شب بلند میشود نماز شب میخواند، صبح مینشیند غیبت میکند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین میرود.
شدیدترین گناه
گناهکار چند نوع است. عدهای گناه میکنند، بعد ناراحت و پشیمان میشوند. سوز و گداز دارند. توبه میکنند و هرگز فکر نمیکنند که روزی این توبه را بشکنند اما دوباره میشکنند. دوباره، سهباره، دَهباره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبهشکستنها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز میشود. اما اگر نه، دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد، او طعمه شیطان میشود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.
برای مردم، خوب بخواهید
نقل شده است روزی «معروف کرخی» نشسته بود. عدهای از جوانان در دجله سوار بر قایق بودند و ساز و آواز سرمیدادند. چند نفر از مقدّسین آمدند، به معروف کرخی گفتند: آقا آنها را نفرین کن! چه جوانهای بدی هستند! معروف دستهای خود را بلند کرد و فرمود: خدایا به عزّت خودت قسم میدهم کسانی را که در این دنیا این قدر خوشحال کردی، در آخرت هم همینطور آنها را خوشحال کن! آنها به معروف اعتراض کردند: ای معروف! تو یک عارف هستی! چرا چنین میگویی؟ چرا یک عدّه که مشغول گناه هستند را نفرین نکردی و برای آنها دعا کردی؟ معروف کرخی پاسخ داد: وای بر شما که نادان هستید. من آنها را دعا کردم. اگر قرار شود در آخرت خوشحال باشند، باید در این دنیا توبه کنند. این دعا یعنی خدا به آنها توبه عنایت کند.
صدای خوش شنیدید، خدا را شکر کنید
اگر صدای خوشی میشنوید، خوشتان میآید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عدهای درک نمیکنند. این نعمت توجه به ظرایف است.
دعای کمیل ۲۰ دقیقه است. وسطش سه ساعت سخنرانی نکنید!
اول مظلوم از انسانها امیرالمومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ میشود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.
اولا که وسط دعای کمیل سخنرانی میکنند که دعای کمیل میشود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است. ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت.
اگر استادی، نورانیتی داری، مختصر توضیح بده! وسط دعا هر چه شعر بلد است میخواند. همه بیچاره میشوند. جوانها زده میشوند. میگویند جوان نمیرود دعای کمیل. خوب تو نمیگذاری.
مولوی میگوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفهها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند: همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت: چرا برای من تحفه آوردهاند. گفتند: برای صدایت. گفت: صدای من که بد است. گفتند این مسیحیها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من میخواهم مسلمان بشوم. مسیحیها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمیخواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.
به شیطان رو ندهید
شیطان را باید شناخت. شعار میدهند، میگویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست. ما شیطان را رو میدهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانههای پر درخت تبریز بازی میکردیم. دیدیم ناله یکی از بچهها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه میشد طفلک. بچه عقرب از بند انگشت هم کوچکتر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش میخواهد. شما الان نمیتوانید بگویید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میآید در آستین آدم.
شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبهروی خدا ایستادهاید. شیطان قوی نیست، موذی است.
خداوند در قرآن میفرماید: «بر بنده من کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش میروند.» جوانان عزیز! اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید. مطمئن باشید شیطان میرود.
جز خدا کسی جواب مضطر را نمیدهد
آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمیدهد، همه کارهایش درست میشود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!
دست مادر که بالا میرود بلاها از شما دور میشود
آقایان! حیفتان نمیآید مادرها را اذیت میکنید؟ سید رضی، جامع نهجالبلاغه، پس از مرگ مادرش گفت: «بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟» دست مادر که بالا میرود، بلاها از شما دور میشود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را میرنجانید؟ از مجلس روضه برگشته، مادر را میرنجاند. قبول باشد!
سفره خدا بزرگ است
سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت: دعا کن خدا چشمانم را برگرداند! حضرت موسی گفت: باشد. پیرزن گفت: دعا کن جمالم را هم برگرداند! حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد، دیگر زیبایی و ... . وحی آمد که موسی چرا فکر میکنی؟ مگر از تو میخواهد؟
منبع: عصرایران
کد خبر 676911منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: دعای کمیل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۱۵۶۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرار زن جوان از دست مرد شیطانصفت | مرا به بیابانهای اطراف شهر کشاند و...
به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۹ ساله که مدعی بود فریب مردی شیطانصفت را خورده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت: پاییز سال ۸۷ بود که به همراه مادرم سوار خودروی شخصی مسافربر شدیم. بین راه راننده که مدام از آینه جلو به من نگاه میکرد ناگهان روی ترمز کوبید و مرا از مادرم خواستگاری کرد. من هم که آن زمان جوانی خام و بیتجربه بودم با این رفتار راننده بلافاصله عاشق شدم و به طور پنهانی با او ارتباط برقرارکردم.
من و حامد در نهایت با هم ازدواج کردیم ولی خیلی زود متوجه شدم او دست بزن دارد و با هر بهانه کوچکی مرا کتک میزد. با وجود این چارهای جز سوختن و ساختن نداشتم چراکه وضعیت اقتصادی خانوادهام بسیار ضعیف بود و نمیتوانستم دوباره به خانه پدرم بازگردم.
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده استحامد شبها دیر به خانه میآمد و درگیر مواد افیونی هم شده بود. حالا دیگر نهتنها هیچگونه عشق و محبتی بین ما وجود نداشت، بلکه او نمیتوانست مخارج زندگی را هم تامین کند. در این شرایط پسرم نیز به دنیا آمد و من برای هزینههای پزشکی و مخارج روزانه دچار مشکل شده بودم. به همین دلیل دیگر چارهای جز طلاق برایم باقی نماند و مجبور شدم پسرم را به پدرش بسپارم و از او جدا شوم.
وقتی به خانه پدرم برگشتم، هیچگونه حمایت مالی نداشتم. این بود که به یکی از شرکتهای خدماتی و نظافتی مراجعه کردم و آنها مرا برای نگهداری از یک زن کهنسال معرفی کردند. در همین روزها مادرم به دلیل ابتلا به بیماری کرونا جان سپرد و یک سال بعد هم پدرم را به دلیل کهولت سن از دست دادم.
در شرایط اسفباری قرار گرفته بودم که پسر بزرگ پیرزن پیشنهاد کرد در خانه آنها سکونت داشته باشم و به طور شبانهروزی از مادرش پرستاری کنم. من هم خیلی زود پیشنهادش را پذیرفتم، ولی او چند روز بعد از من خواست برای آن که در منزل آنها راحت باشم، به عقد موقت او دربیایم. با آنکه یعقوب همسر و فرزند داشت، به ناچار پذیرفتم تا سرپناهی برای خودم داشته باشم. اما ۳ ماه بعد از این ماجرا پیرزن فوت کرد و فرزندانش نیز منزل ارثیهای را فروختند.
در این وضعیت من دست به دامان یعقوب شدم و از او خواستم خانهای برای من اجاره کند تا با هم زندگی کنیم. اما او مرا به همراه لوازم شخصیم از خانه بیرون انداخت و مدعی شد مدت زمان عقد موقت به پایان رسیده است و دیگر هیچ تعهدی به من ندارد.
دیگر تنهاتر از همیشه بودم و جا و مکانی هم برای زندگی نداشتم. این بود که به یکی از پارکهای مشهد رفتم تا شب را در آن جا سپری کنم. در همین حال مردی به من نزدیک شد و ادعا کرد مکانی برای اقامت شبانه من دارد. من هم به خاطر نادانی و غفلت پیشنهادش را پذیرفتم و سوار خودرویش شدم تا به خانه او بروم ولی آن مرد مرا از یک جاده خاکی به بیابانهای حاشیه شهر برد و قصد تعرض به مرا داشت که تصمیم گرفتم فرار کنم ولی او خودرو را خاموش کرد و با گرفتن کیف و لوازم شخصیم مرا در تاریکی شب در بیابانها رها کرد و گریخت.
من هم نتوانستم به خاطر تاریکی هوا شماره پلاک خودرو را یادداشت کنم. مدتی در کنار جاده سرگردان بودم تا اینکه خودرویی از راه رسید و خانوادهای مرا سوار کردند و به شهر آوردند. اکنون نیز به کلانتری آمدهام تا از آن مرد شیطانصفت شکایت کنم.
با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد) تحقیقات پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.
کد خبر 849567 برچسبها خبر مهم سارق - سرقت ازدواج - طلاق حوادث ایران